نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بوی گرگ

  1. بو ی گرگ را شناختن برایم آسان نبود

    تو را که دیدم همه شور بود و زیبایی

    تاکه ترا دیدم دیگر هیچ ندیدم
     
    هرآنچه دیده بودم همه بی رنگ بی رنگ بود

    درست مثل نگاه تو

    آنروز که دلم هوایی شد

    گریهء بی تو بودن آغاز شد

    شاید گرگ تورا ربوده بود

    دست هایم بود دود می داد

    و خورشید اشکهای واپسینم را ندید

    (مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 3:1 | |







عشق زا باید آموخت

  1. عشق را باید آموخت

    و صمیمیت را

    که در کوچه های شب آلودزندگی گم شده است

    بوی باتو بودن را از نسیم

    ازشکوفه در لا بلای ورق های درد آلود دفترشعر

    از باران

    ازدرخت
     
    از طلیعه های صبح

    وشاید در عطر نفس های یک آشنای دورکه گم شده است

    از همهء نگاه های شرم شبانهء نیلوفر به خورشید ...

    عشق را باید آموخت

    و در ورای عطر بوسهء پیچک ها گم شد

    (مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 2:55 | |







خواب دست هایت

  1. خواب دستهایت را دیده ام

    فصلش را نمی دانم

    شایدبرای تمام فصول

    نگرانم از فردای دستهای خالی خودم

    سخن هایت بوی پرواز میدهد

    نوشته هایم عطر آگین می شود

    من همیشه خواب آمدنت را می بینم
     
    (مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 2:51 | |







سخن شعرت

  1. هر شب سخن شعرت را با شکوه ماهور نغمه می سرایم
     
    این تویی تنیده در وجود باور یک رویای شیرین
     
    شعرت خواندن نمی خواهد
     
    سخن شعرت شوریست با نگاه های گل سرخ
     
    به اوج ترانهء صبح سفید
     
    که بایدگوش فرا دادبرایش
     
    شاید هم گریست
     
    وشاید هم خنده بر لب به تماشایش نشست
     
    من سالها در تو , باتو ی خودم 
     
    دست در دست هم...
     
    به مهمونی شبنم گل سرخ سفر کردم
     
    چه شیرین است ترا سرودن
     
    و غرق دنیای هم آواز ترانه شدن
     
    بیا دوباره ماهور بنوازیم
     
    با سر انگشتان ترانه سازت
     
                                                                           ( مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 2:47 | |







دلیل این بی توجهی در کجاست

آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم یکی از صبح‌های سرد دی ماه در سال1390 ، مردی در متروی تهران، ویولن می نواخت. او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند. بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود. ۴ دقیقه بعد: ویولنیست، نخستین پولش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد. ۵ دقیقه بعد: مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت. ۱۰ دقیقه بعد: پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و ویولنیست را می‌دید. چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند. ۴۵ دقیقه بعد: نوازنده بی‌توقف می‌نواخت. تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند. بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند. ویولینست، در مجموع 14500 تومان کاسب شد. یک ساعت بعد: مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد. هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد. بله. هیچ کس این نوازنده را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که او «سَیّد محمّد شریفی» است، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های دنیا. او یکی از بهترین و پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولن‌اش که ۳۵ میلیون تومان می‌ارزید، نواخته بود. تنها دو روز قبل، سَیّد محمّد شریفی در برج میلاد کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودی‌اش به طور متوسط 100 هزار تومان بود. این یک داستان واقعی است. روزنامۀ همشهری در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که سَیّد محمّد شریفی به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد. سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌شوند: در طول زندگی خود چقدر زیبایی در اطرافمان بوده که از دیدن آنها غافل شده ایم و حال به جز خاطره ای بسیار کمرنگ چیزی از آن نداریم؟ به زیبایی هایی که مجبور به پرداخت هزینه برای آن ها نبوده ایم چقدر اهمیت داده ایم؟ در تشخیص زیبایی های اطرافمان چقدر استقلال نظر داریم؟ تبلیغ زیبایی ها چقدر در تشخیص واقعی زیبایی توسط خودمان تاثیر گذار بوده؟ (به عبارت دیگر آیا زیبایی را خودمان تشخیص میدهیم یا هیجان تبلیغات و قیمت آن؟؟؟!!!) و نتیجه‌ای که از این داستان گرفته می‌شود: اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقی‌دان‌های دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقی‌های نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم، … پس: از چند چیز خوب دیگر در زندگی‌مان غفلت کرده آیم؟؟؟؟


[+] نوشته شده توسط مجید در 14:5 | |







رویای گل سرخ

  1. زره یا قطره ای از کهکشان دنیای بی انتهای تو را آرزو دارم
    که خود نه زره
    و نه قطره
    و نه گلبرگ گلی گمنامم
    که شقایق را ستوده ام
    اطلسی هارا به تما شا نشسته ام
    گل سرخ را خاطره ساخته ام
    طپش هایم سنگین به فراز قله ای گم نام
    برای آزادی تو
    ترانهء مرغ سحر را ضمضمه گرم
    برای فردای باتو بودن و شعر سرودن
    تو ای رویای گل سرخ 
    (مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 21:59 | |







شب ها

شب ها همیشه تنهاست
قصهء با تو بودنم
سر آغاز شب تنهاییست
آنکه در طپشش خوانند و دانند
بی حضورت بی اوج کلامت 
بی نگاه سر شارت
جز سکوت صدایی را ترانه ساز نیست
شاید سکوت بلند تریرن نوای باتو بودن 
وعشق سرودن باشد
همیشه تصویر تورا می سرایم 
و این یلدا بی تو به سر نمی شود 

(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 10:43 | |







"فروغ" را

امروز دیگر زمانیست نو
برای اندیشیدن ها مان 
عصریست تازه که هر گز در خلوت تنهایی 
با گل شب بو آرام شدن برایمان کافی بودن را نمی توان 
نگاه های پشت در , اندوه های مان را به شیرینی دیداری نو نوید سحر میدهد مرا 
تا کی دست هامان زهم دور باید
تا کی گل سرخ مان در لا بلای صفحات تاریخ ساییده شوند؟ 
"فروغ "را میشود در شبنم اشک نگاهی به شرمگینی لبانی تب دار 
به آغوش گلی گمنام پیوند زد و آواز پرندهء سحر را ضمضمه کرد
(مجید)فروغ


[+] نوشته شده توسط مجید در 10:40 | |







جالبترین اعتراض

 
 
 
 
 
 
 
 
 

پایینکشیدنشلوار ونشان دادن باسن آمریکایی ها به قطار

 

 هر سال در دومین شنبه جولای عده ای از مردم آمریکا درایستگاه شهر  Laguna Niguel در کالیفرنیا دور هم جمع می شوند و شلوار و شورت هایشانرا پایین کشیده و باسن خود را به نمایش مسافران این قطار در می آورند. این شیوه ایاز اعتراض می باشد که به Mooning معروف است. آمریکایی ها کالیفرنیا بر این باورند که ساخت این خط راه آهن بی مورد بوده و مالیات های آن ها بیهوده تلف شدهاست. آن ها این شیوه را بر گزیدند تا اعتراض خود را با این کار نشان دهند. امسالحدود 1000 نفر در ایستگاه های مختلف این خط راه آهن جمع شده و باسن های خود را بهنمایش گذاشتند! ولی سال پیش جمعیت بیشتری (8000 نفر) از این همایش استقبال کردند. معمولا واگن های قطار در موقع این نمایش پر از مسافر می باشد و راننده ها سرعت قطاررا کم می کنند تا مسافران از این مناظر لذت کافی را ببرند!


[+] نوشته شده توسط مجید در 13:59 | |







باتوبودن

هوای با تو بودن دارم ای دوست ..
. نمی دانم صدای سکوتم را میشنوی؟ 
باران طپش های کلامم 
در دونه دونه الف بای نوشته هایم جاریست 
نوای موسیقی گفته هات و نوشته هات 
عطر افشانی می کنند
هر از چند گاهی ؟
باز هم آوایی و آوازی نغمهء ساز ی ؟
شاید سروده هات را به کلام پاسخنی 
به شکوه بارانی بشود مزین کرد
هر گز کلام رسای احساس درونی تنگ نبوده است
ترانه سرای دلم بادلم بیشتر سخن بگوی
آشفته تر از همیشه 
پیوسته تر از هر سکوت
پلکهای چشمم برای آمدنت 
هی می پرند 
و بامدادان صدای خورشید رهایی 
از نگاهت سرازیر می شود

     (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 10:55 | |



صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد